ღ رویای عشق ღ

در نزن که بازه در / واسه حرفای تازه تر × سوار کلمات بشیم کم کم / اگه پایه ای بشین ترکم × دربست بریم به مقصد / پس حرکت به زیر این خط

خداحافظ تا اطلاع ثانوی....(به کوری چشم بعضی دوست نماها)

راستی مهسان کار خوبی کردی بهشون محل نذاشتی....حالا خوب چشم غره رفتی بهشون یا نه؟؟! سعی کن دیگه نری اونورا...تو رو میبینن یاد من میافتن....دوستش دوباره اس داده بود...حوصلشو ندارم...ناراحت نشیا ولی ظاهرش بچه مثبت، باتنن خیلی آدم عوضیه...پسره ی..... حالم ازش بهم میخوره....فکرکنم به پدرامم اون شمارمو داده بود....

....................................................

تو چندروز اخیر کسی با صبا حرف نزده؟؟؟؟؟!!!! حرفاش راسته؟؟؟!! تورو خدا یکی به من بگه صبا سرش جایی خورده یا قصد خر کردنه منو داره؟؟؟!!! وای صبـــــــــا اون روز مغزم تازه آروم شده بود...آخه من موندم اسم پیدا نکردی بگی؟؟!! م....!!! مخچه نازنینمو حسابی آشفته کردی!!... ولی خداییش اگه راس باشه از این به بعد تا هروقت که باهم همکلاسیم تو همه ی امتحانا ساپورتت میکنم!!! حتی اگه رشته انسانی بیارن مدرسمون و تو بعضیبا اونو بردارین منم میام...!!!....حتما میگی اگه راس باشه دیگه نمیشه هم کلاسی باشیم...اما باید یگم هرچی بخوای و در توانم باشه بهت میگه اگه خالی نبسته باشی....واسم خیلی مهمه...شاید کلاسور نارنجیمو که خیلیا دوس دارن بدونن توش چه خبره دادم خوندی...!!!! فقط ثابت کن راسه.....

................................

منتظر جواباتون هستم مخصوصا صبا و مهسان......!!!

 

                                   آشغ دلشکسته و تنهای تنها (مُهَدِّسِ....)

 

+نوشته شده در جمعه 23 تير 1398برچسب:,ساعت15:44توسط alone pearl | |

سلام.....

خیلی میسی از نظراتون....ولی چرا هیچکی جواب سوالارو نداده؟؟؟؟؟!!!!!!

............................................

یه خواهش:

دو روز پیش داشتم با سید خانم (فائزه!) اس ام اس بازی میکردم..... پرسید داستانت راسته؟؟ مثل همیشه گفتم تو چی فکر میکنی؟؟ باورتون نمیشه چی گفت......

گفت "دروغه چون گفتی قراره با عشقت وب بزنی با اینکه من قرار نیست با تو وب بزنم"

حالا خواهش من اینه که کسایی که فائزه رو میشناسن و سَروسِری باهاش دارن ازش بخوان منو زایه نکنه بیاد وب بزنیم.....!!!

.............................................

به نظرایی که جواب داشتن جواب دادم....بخونید.....

راستی زهرا کامنت اولت خیلی یه جوری بود.... منظورتو نفهمیدم!!!! B رو از کجا آوردی؟؟؟؟؟؟!! هین روزا عکسشم میذارم....فشار نیار قضیه چهارشنبه رو نمیدونی.... نمیدونستم دوس داری.....!!!

................................................

قسمت بعدی رو پنجشنبه صبح میذارم....

+نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت11:3توسط alone pearl | |

کجا کجا؟؟!! سرتوانداختی پایین داری میری بخونی؟؟؟؟؟!!!

اگه پست قبلی رو خوندی برووو..... اگه نه اول اونو بخون بعد بیا.....

cover

چند روزی میشه که تو راه مدرسه تا خونه هر روز  یه پسره با ماشین میفته دنبالمون و فقط به من گیر میده سوارشم!  فاصله خونه تا مدرسمون زیاد نیست و منودوتا از دوستام همیشه پیاده برمی گردیم.  پسره دوستِ  پسر داییم، فرشیده و گاهی اونم باهاش میاد. ازفرشید خیلی بدم میاد، روزایی که باهمن، وجود فرشید و بهونه میکنم و سوار نمیشم. خودش از یه طرف از یه طرف زن داییم (مامان فرشید) هر دوسه روز یه بار میاد خونمون، خواستگاری من واسه فرشید! اعصابمو خرد میکنه، مامان بابامم هیچی بهش نمیگن،  اَه!!!

خلاصه تا حالا هیچ وقت سوارماشینش نشدم، هرروز به یه بهونه. چند روز پیش، فهمیدم علاوه بر اینکه دوست اون عوضیه، پسرعمومم هست! ما با عموم اینا خیلی رابطه نداریم و واسه همینم همدیگه رو نمیشناسیم و من هنوز نمیدونم اسمش چیه.

دیروز وقتی بهش فهموندم دخترعموشم، پاشو گذاشت رو گاز و ده برو که رفتی! از رفتارش خیلی تعجب کردم. خطاب به دوستام گفتم:«حیف شد نه؟ فردا دیگه نمیاد.»

نیلوفر زود گفت:« بله دیگه یه ماه! واسه پسر مردم ناز کنی همین میشه، روز اول گفتم بیا بریم سوار شیم، پسر خوشگلیه، گوش نکردی، اینم عاقبتش!»

صبا گفت:« نه هستی جون به حرف این دیوونه گوش نده، ولش کن بابا، همون بهتر که باهاش دوست نشدی، چه معنی داره مارو بذاری بری با اون بگردی.... .»

تابرسیم خونه مخمو خوردن. یکی میگفت کاش دوست میشدی، اون یکی میگفت کار درستی کردی که دوست نشدی. نمیدونم دوست شدن یا نشدن من با اون چه ربطی به این دوتا داشت که اِن قدر حرص میخوردن. اما هیچ وقت حرفای صبا رو یادم نمیره، اون روز بود که فهمیدم بهترین دوسمه و خوبی منو میخواد نه مثل نیلو..... .

حالا از این حرفا که بگذریم، اتفاق جالب این بود که امروز تا پامو ازمدرسه گذاشتم بیرون دیدم اون طرف کوچه واستاده کنارماشینش! تا منو دید یه چشمک زد.....

ax


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:داستان,داستان عاشقانه,عشق ابدی,ساعت11:43توسط alone pearl | |

سلام بروبچه ها....!!!

خوفین؟؟؟؟

امروز خیلی روز مهمیه........!!!

چرا؟؟؟

یکی از دلایلش اینه که هفتمین روز تابستونه و من عدد هفتو خیلی میدوســـــــــــم.........!!!

دوم اینکه صدمین روز ساله و 2*2*25=100 و 2 و 5 هم اعداد مورد علاقه من هستن.......!!!

سوم اینکه امروز چهارشنبه س و فقط سه نفر میدونن چرا این روز واسم مهمه و دوسش دارم........!!!

و خیلی دلایل دیگه که این جا نمیتونم بگم......!!!

................

امروز قراره اولین قسمت بهترین و طولانی ترین قصم (زندگیم!) به اسمه عشق ابدی رو بذارم.......

و همین طور موزیک وبمم عوض کردم و یکی از آهنگ های مازیار فلاحی رو گذاشتم، این آهنگشو به اندازه ی آهنگای آرمیـــــــن جووووووووووووونم و یــــــاس عــزیــز دوس دارم؛ چون حرف دل منو میزنه(البته به جز قسمت های خداحافظیش).........!!!

می خواستم قالب وبمم عوض کنم ولی نشد..... چند روز دیگه عوض میکنم.....!!!

................

از این به بعد اینجا فقط و فقط قصه و عکساش آپ میشه......!

بقیه حرفامو تو وبی که قراره تا چند روز دیگه با عشقم بزنیم، مینویسم و لینکشو اینجا میذارم......

قصه رو تو پست بعدی میذارم......اون دوستامم که قبلا خوندن اگه وقت و حوصله دارن، دوباره بخونن بعضی جاهاشو تغییر دادم.....!!!!

...............

راستی بچه ها خیلی نامردین......

من نیام سراغ شما، شما اصلا منو نمیشناسین نه؟؟؟!!!!!

بابا یه اســی تکــی کـــامنتــــی لنگــــه کفشــــی چیــــزی.........!!!

البته به جز صبــــــا جووون و الــی جووون و فائزه و زهرا گلی و یه ذرم م.ب و مهدیه.ا .........!!!!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت10:31توسط alone pearl | |

سلام بروبچه ها.... خوبین؟! خوشین؟؟!! از امتحانا چه خبر؟؟؟؟؟!!!!!! واسه ما که چهارشنبه تموم شد.........!!!!!

.

.

.

chetole??????!!!!

 

این عکسو از Recycle Bin کامپیوتر دایی کوچیکم (که معرف حضور بیشترتون هس....) کش رفتم (تو  Desktop هم بود!) ..... خطش خیلی شبیه خط داییمه (البته الان خوش خط تر شده...!!).....اسم عکسم اسم داییش (داییه مامانم!) و یه شماره موبایل بود.....!!! به نظر شما قضیه چیه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

+نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:43توسط alone pearl | |

سید مهدی رحمتی، دروازبان استقلال برای دومین با ر پدر شد.....!!

 

سه شنبه یعنی 16 خرداد 1391، تولد.......

اول عکساش:

esteghlali

SS

esteghlali

و اما.....

این آقا کوچولو که میبینید اسمش عطاس....

پسر دوم سید مهدی رحمتی، داداش کوچیکه ی علی....!!

چطوره؟؟؟؟؟؟!!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:18توسط alone pearl | |

جطوره؟؟؟؟؟؟!!!

+نوشته شده در یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:36توسط alone pearl | |

امروز یه عکسم آوردم براتون .....

آره یه عکس اما....

...

...

ایناهاش ....

eam

 

از این عکس چی فهمیدی؟؟؟!!!!

...

یه بار دیه با دقت نگا کن....

...

...

...

این عکس چندتا نکته داره!!!!!!!

... که دوتاش خیلی مهمه ....

...

اگه گفتی....؟؟؟!!!!

راهنمایی:

eam یعنی چی؟؟؟؟؟؟!!!!!!

...

...

...

...

إ !!!  زرنگی......

ایه راس میگی....

RVeamPB یعنی چی؟؟؟!!!

+نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:51توسط alone pearl | |

تاریکی،تنهایی،سکوت  (قسمت دوم)

بعد از چند ساعت گشت و گذار و وجب کردن خیابونا، کنار یه خیابون واستاد و بدون اینکه چیزی بگه پیاده شد و رفت. خیلی میترسیدم؛ دیر وقت بود و همه جا خلوت، سکوت همه جارو فرا گرفته بود و من تو تاریکی، تنها نشسته بودم تو ماشین و تو فکر بودم که یهو یکی در ماشینو باز کرد .....!

.

.

.

.

.

اگه بقیشو میخوای بپر تو بقیه حرفای من.......!!!!!!!!! منتظرتم...!!!


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:22توسط alone pearl | |